خونه و خونه به دوشی
مدتی بود که به بابا محسن می گفتم که فکر خونه باشه دیگه امسال چهار نفره می شیم و مستاجری سختر میشه (البته دو سال و نیمه پیش که قرار بود بیایم این خونه بابا گفت که با این پولی که داریم برو دنبال خونه ببین قیمتا چه جوره من هم توی عید بود که داشتم می رفتم بیرون از یه املاک پرسیدم که با این پول میشه خونه نو ساز گرفت گفتن نه سه چهار سال ساخت میشه گرفت من هم اصلا داخل نرفتم و اومدم جریان و گفتم و بعدهم من توی خونه سه چهار سال ساخت نمیام ) این شد که بابایی یه دو سالی صبر کرد و بالاخره دو هفته قبل بود که گیرهای من جدی شد و گفتم باید امسال دیگه خونه رو بگیریم و با صاحب خونمون تماس گرفت تا ببینه که خونه رو می فروشه چون خونمون هم شیکه و هم خوش...
نویسنده :
مامان مرضیه
10:28